رمانی که من عاشق پرستار بچه دخترم هستم بسیار عاشقانه است و از مردی که عاشق پرستار بچه دخترش است ، می گوید
من وارد خواستگاری او در برابر خواست او شدم ...
فکر کردم او را بخورد ...
او مانند یک شاهین که طعمه آن را ردیابی می کند ، مراقب او بود ...
او عاشق شد و نمی دانست ...
او به دست او افتاد بنابراین من او را دوست داشتم
معشوقش ... او را فریب داد ...
آیا او او را خواهد بخشید ، یا مانند شیر که نمی بخشد باقی می ماند ، چه کسی ترفندهای خود را نمی بخشد و مانند بقیه طعمه هایش او را بلعید؟